عکس های یهویی
یهویی تو تختت مشغول بازی با تشک بازی همش همینجوری می خوابی اولین محرم مشغول بازی با قطاری که بابایی خریده بود عاشق حموم و آب بازی تو خواب داری میخندی ...
نویسنده :
maman radin
13:53
پسر شیرین زبون من
سلام قند وعسل مامانی ، امروز مامانی تصمیم گرفته کلماتی رو که با لهجه شیرین و نازت میتونی بگی رو برات بنویسه شاید باورت نشه ولی اولین کلمه ای که تونستی بگی **برق** بود که تو 4 ماهگیت گفتی نفس مامان ، خیلی زود تونستی حرف بزنی و من و بابایی از حرفات کلی ذوق میکردیم. عسیس (عزیز)- ایی (امیر)- پاچو(پاشو)- پاچون (باباجون)- ارشیا(اییا)- ابوالفضل(افض)-دایی جون (دا جو)- خسی(خرسی)- مایی (ماهی) – آله(خاله)- دادا(داداش) – خاجون (خواهرجون) – آگا (آقا) – ت ت تون (تلویزیون)- تو (توپ) – دش (کفش)- شبار (شلوار) – بیسکیت (بیسکوئیت) - دی دی (سی دی) - یه سری کلمات رو هم درست میگی مثل : بابا- عمو- م...
نویسنده :
maman radin
13:23
عید 94
عید امسال با دایی جون اینا قرار شد بریم یزد چون هواش واسه عید خیلی سرد نیست و تو راحت باشی . صبح 28 اسفند راه افتادیم از جاده هراز رفتیم تهران خونه دایی جون شب و اونجا موندیم تو و امیر علی حسابی بازی کردین. &n...
نویسنده :
maman radin
13:20
عشق مامان یک سالگیت مبارک
نیمایوشیج در تولد یکسالگی فرزندش نوشت : پسرم یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان رادیدی. از این پس همه چیز تکراریست جز مهربانی ... پسرم امروز ، سالروز میلاد توست و من هنوز در حیرتم از داشتنت . در کنار تمام داشته هایم ، تنها تو ، دلیل کافی خوشبختی ام هستی . شیرین من ! نمی دانم به چه زبان ، بابت تمام آنچه که با شکفتنت ارزانی ام کرده ای سپاسگزار باشم . چشمها، گوشها ، زبان و قلبی را که پیش از تو داشته ام ، نه به یاد می اورم و نه می خواهم . با تو دوباره زاده شدم . تو به آن قالب گذشته من ، روح بخشیدی . همین روحی ...
تیپ زدی میخوایم بریم عروسی
پارک جنگلی کشپل
یه روز فوق العاده با خانواده عمو جون حسین رفتیم کشپل.هوای عالی ،فضای سبز در کنار خواهرجون و داداش علی یه روز خوب رو برات رقم زد. کلی هم بازی کردی. اینم از عکسا ...
نویسنده :
maman radin
9:57
دریاچه الیمالات
یه روز باحال با پاپچون و عزیز و خاله جون اینا و دایی جون اینا و امیر حسین(خواهرزاده) و امیر علی (برادرزاده) کنار سد الیمالات. عکس ادامه مطلب ...
نویسنده :
maman radin
12:45
دشت شقایق
با عمو سهیل و خاله مایده رفته بودیم دشت شقایق پلور خیلی خوش گذشت تو هم حسابی آفتاب گرفتی . عکساش رو تو ادامه مطلب ببینید. تو و عمو سهیل تو مسیر هم که طبق معمول خواب بودی ...
نویسنده :
maman radin
11:58