شیطنت های نیمه شب
یه شب که از مهمونی برگشتیم و فوق العاده خسته بودیم می خواستیم زودتر بخوابیم تا صبح سر موقع سر کارمون حاضر شیم طبق معمول گل پسر قند عسلمون سرحال و قبراق بازیش گرفته بود و هر کاری میکردیم نمی خوابید .
پس از کلی سرو کله زدن منو و بابایی خوابمون برد یه لحظه بیدار شدم دیدم رادین نیست.
پس از جستجو با چنین صحنه ای مواجه شدم .
بی سرو صدا تو اتاقش تو کارتن نشسته بود و داشت بازی می کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی